این روزای ما...

سلام به همه ی دوستای خوبم...

این روزا کمتر میام پست جدید میذارم آخه پسر گلم کمتر به من مهلت میده بیام اینجا...خیلی شیطون شده.

اصلا رو زمین نمیمونه حتی 5 دقیقه...کاملا بغلی شده نمیدونم همه نی نی ها اینجورین یا این ووروجک این مدلیه.

اشکال نداره این نیز بگذرد.

خب بگم از اینکه مامانی تصمیم گرفته که بره باشگاه و این 10 کیلو رو به امید خدا کم کنه!و محمدامین هم پیش بابایی بمونه.

راستی موهای پسری داره درمیاد،موهای مامانی داره میریزه به شدت هههههه...

و این روزا منو نی نی زیاد ددر رفتیم...پنجشنبه 28 فروردین با اقوام خودم زنونه رفتیم باغ مامان زن داییم.خیلی خوش گذشت بعدازظهرش اش رشته خوردیم تو اون هوای بهاری خیلی چسبید.پسری هم که همه جارو بررسی میکرد و خدارو شکر یک درخت هم از دیدش دور نمیموند.

جمعش هم با همون اکیپ رفتیم پارک بانوان که مثلا ورزش کنیم و پیاده روی...که اونجا هم خیلی خوش گذشت.

اینم عکسای اون روز باغ:

امروز منو محمدامین خونه ی مامانم بودیم که بابایی اومد دنبالمون...وقتی اومد دیدم رفته برای نی نی 10 تا مولفیکس خریده!!!البته بابایی راست میگه بهتر از اینه که بری مغازه یدونه یدونه بخری.اینم عکسش

واینکه این روزا دلم خیلی میگیره نمیدونم به خاطر بهاره...به خاطر همین به هر بهونه ای از خونه میزنیم بیرون.

یکم از گل پسرم بگم:حسابی فوضول شده به سختی کارام رو میکنم...

آب دهنش خیلی میره همیشه لباساش خیسه حتی با پیشبند...

جدیدا قهقهه میزنه آدم میخواد قورتش بده ولی خدا بهم صبر میده...

میونش با باباییش عالیه همچین براش دستو پا میزنه دیدن داره...

عاشق تلوزیونه طفلی بچم فکر میکنه که آدمای اون تو با اون حرف میزنن و نی نی هم با اونا حرف میزنه و براشون میخنده...

زمین بازیشو خیلی دوست داره حدودا 20 دقیقه با عروسکاش سرگرمه و منم تند تند کارامو میکنم...

دستشو کامل شستشو میده یکی رو میذاره دهنش با اون یکی هل میده فدات شم من خوردنی...

و در اخر باید عرض کنم که این پست رو بچه تو بغل گذاشتم...عشقمی مامان قول میدم زود به زود بیام به روز کنم...وای چقدر قاطی پاتی شد ببخشید.