نی نی 4 ماه 9 روزه

سلام...


اومدم بگم که این ورووجک خان زیاد اجازه بهم نمیده بیام پست بذارم ...بنابراین اومدم تند وسریع از این چند روز بگم.

اول از اینکه امروز صبح یعنی 20 اردیبهشت با خونواده ی بابایی رفتیم شهریار باغ عمو مهدی اینا عمو مهدی منظورم شوهرعمه جدیده ی محمدامینه...خلاصه خیلی خوش گذشت...

ناهار خوردیم و گشتیم و اومدیم خونه.نی نی کوچولوی من و پسرعموش که 1 ماه از محمدامین کوچیکتره خواب بودن و نشد عکس ازشون بگیرم ولی در عوض از باغ کلی عکس گرفتم.ایناهاش...

و اینکه نی نیه مامان بزرگ شده اون روز اومدیم با بابایی گذاشتیمش تو روروِک که پسری کلی ذوقید وما هم از ذوق نی نی کلی ذوقیدیم...البته هنوز براش زوده همینجوری امتحانی این کارو کردیم 

و این یکی

امروز که اومدیم خونه دیدیم بله نی نی پس داده بدجور خدا خیرش بده بابایی رو زحمتش رو کشید.تا کله نی نی رو شست بعدشم پوشکش کرد...خودمونیم بابایی خیلی وارده ها من کلی ازش یاد میگیرم.اینم عکساش

پسر مامان خیلی پیشرفت کرده تو همه چیز مثل شیر خوردن که میخواد خودش شیشه رو بگیره مثل خنده هاش که همچین میخنده به همه که انگار بچه دو سالست...ماشا...

یواش یواش داره عریبی کردن رو میفهمه وقتی تو جمع میریم گریه میکنه یا زول میزنه به همه...ولی یخش که آب میشه شروع میکنه به حرف زدن و خندیدن فدات شم مامانی...

منو که میبینه دست و پا میزنه که بیاد بغلم اگه بغلش نکنم فوری گریه میکنه...قربونت برم.

و حالا چند تا عکس

همین دیگه خبری ندارم تا بعد بای...