آشنایی

به نام پروردگاری که خالق تمام زیباییهاست

سلام من خانوم...هستسلامم 21 ساله که با اقای... 26 ساله در تاریخ 88/8/28 ازدواج کردیم و پیوند اسمونی با هم بستیم و عهد کردیم که برای همیشه با هم باشیم همسر مهربونم خیلی برام عزیزی تموم خوشی های زندگیم روزهای با تو بودنه ... خلاصه ثمره ی این ازدواج اسمونی یه نی نیه نازه که میخوام خاطرات قشنگشو براش بنویسم... خوشگل مامان سلام،امروز که دارم برات مینویسم شما ووروجک مامان 20هفته ای شدی دیگه برای خودت مردی شدی پسرم قند عسلم..... دیگه داره 5ماهت تموم میشه. چه زود گذشت 3ماه اول سخت بود به هر حال گذشت الانم که دارم سنگین میشم یه جور سخته ولی مامانم همه اینارو به خاطر دیدن گل روی شما نانازم تحمل میکنم... خدارو شکر که عزیزانم کنار من هستن که کمکم کنن،راهنماییم کنن مثل مامان گلم که واقعا کمکم کرده چه قدر زحمت کشیده چیزای خوشگل خوشگل خریده تا شما نی نی ناز ازشون استفاده کنی... مثل مامان بابایی مثل عمه ی نازت دست همشون درد نکنه... از همه مهم تر بابایی مهربونت که تموم زندگیمه چقدر کمکم کرده تا این سختیها برام راحت شه... تقریبا 1ماهی میشه که تکون خوردنات رو حس میکنم چه حس خوبی دارم دیگه داره باورم میشه که تو رو دارم ایشاا...همیشه سالم باشی و من بتونم مامان خوبی برای شما گل پسر باشم. پسرم ایشاا...از این به بعد تن تن میام به شما و دوستای گلم سر میزنم...فعلا بای...