پسر کوچولوی 2 ماهه من

سلام به همه ی دوستای گل منو نی نی...

اول بگم که محمدامین جون هنوزم شیر نمیخوره...دیگه ما هم چاره ای نداشتیم جز اینکه بریم با بابایی یه شیردوش برقی بگیریم وگرفتیم ماشا... به قیمتا...

خلاصه وقتایی که بابایی خونست نی نی رو نگه میداره و من هم مشغوله شیردوشی آخه وقتی من با نی نی تنهام اقا پسری انقدر شیطونی میکنه که من نمیتونم کاری کنم..

ولی خب شیر من خیلی کم شده بنابراین جواب شکم گل پسرم رو نمیده...ههههههههه شیر خشک هم میخوره 

دیگه میخوام به این قضیه فکر نکنم چون خیلی اذیت میشم...بابایی هم ناراحت میشه خب... 

بگم از روزی که نی نی دو ماهه شد و ما با بابایی رفتیم برای واکسن اول میخواستم که بابایی بره با نی نی تو اخه من اصلا دل ندارم گریه ی پسرم رو ببینم ولی هر چی فکر کردم دیدم نی نی به گرمای دستای مامانش احتیاج داره با هر سختی رفتم و خانومه 2 تا سوزن زد به پاهای گلکم و اشکاش ریخت سریع قطرش رو ریخت تو دهنش...پسرم خیلی اقا هست زودی ساکت شد...ولی خیلی ناراحت شدم براش...

پنجشنبه 10 اسفند مامانمینا با داداش حامدم اومدن خونمون من هم یه کیک درست کردم و شب ماهگرد دوم پسرم رو جشن کوچیکی گرفتیم...پسرم دو ماهگی رو تموم کرد و وارد سه ماهگیش شد...  

از کارای گلم بگم اینکه عسلم روز سه شنبه 15 اسفند برای اولین بار با صدای بلند منو خطاب قرار داد و یه جورایی منو صدا زد فدات شم نانازم...بعد از اون هر کی باهاش حرف میزنه با صدای بلند جوابش رو میده...

کاملا کسایی رو که زیاد میبینه میشناسه و براشون میخنده مثله مامانم...همه میگن محمدامین شبیه خواهر کوچولوی منه یعنی شبیه خالشه...راست میگن...

دیگه خودم میبرمش حموم سخته ولی لذت بخشه...

بغلی که بود بدتر شده فقط کافیه بیدار باشه و رو زمین هیچی دیگه...اگرم بر فرض محال رو زمین ساکت بمونه تا چشمش به منو بابایی میفته گریه میکنه که بغلش کنیم...

از شیرخشک خوب استقبال میکنه براش شیرخشک نان1 آپتامیل1 و ببلاک1 میخریم ببینم کدوم بیشتر بهش میسازه...

جدیدا هم میبرمش تو زمین بازیش کلی سرگرم میشه و بازی میکنه واقعا چیز خوبیه حداقل یه بیست دقیقه توش میمونه و من تا حدی به کارام میرسم...

خلاصه که پسرم خیلی شیرین شده و دوستداشتنی...میمیریم براش...