18 ماهگیه محمدامین(یک سال و نیمگی)
دوستای گل منو محمدامین سلام...
حلول ماه مبارک رمضان رو با تاخیر به همه دوستای خوب وبلاگی و خوانندهای عزیزمون تبریک میگم.امیدوارم بتونیم تو این ماه عزیز بهره کامل رو ببریم
ما هم خوبیم خدارو شکر میگذرونیم این روزهای گرم تابستون رو با یه پسر بچه شیطون و بازیگوشاین روزها با دوستای خوب وبلاگیم مخصوصا(شیما جون،شقایق جون و مریم جون)تو دنیای وایبر مشغولیم و حسابی با هم گفت و گو میکنیم که خیلی لذت بخشه...بچه ها خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمتون و از این دنیای مجازی بیشتر به هم نزدیک بشیم
بریم سراغ پسر گل خودم که این روزها حسابی هم صحبت مامانی شده و منو از تنهایی در میاره دایره لغاتش خیلی گسترده شده و الان تقریبا همه چیز میگه.بعضی کلماتش کاملا قابل فهم و بعضی کلماتش قابل فهم فقط برای مادربه من خیلی وابسته شده شدید همش دنبالم میاد و هی پشت سر هم میگه ماما...فدایی داری پسرم 11 تیر 18 ماهگی رو پشت سر گذاشت و وارد 19 ماهگی شد.
همون 11 تیر پسرم واکسن داشت انقدر استرس داشتم که نگو...خیلی دلنگران بودم برای پسرم قندعسلمولی خدارو شکر که اصلا اذیت نشد فقط موقع تزریق خیلی گریه کرد که دلم میخواست منم گریه کنم دلم نمیخواد پسری منو ببینه و این جوری درد بکشه ولی خب چه میشه کرد همش برای سلامتیه خودشه
قدش 84 بود و وزنش 11.300 بود که خدارو شکر راضی بودن ازش
این عکسا برای بعد واکسنه که خوشگل نازم خوابیده:
دکتر گفت ممکنه بعد واکسن نتونه راه بره و من هم منتظر بودم همین جوری بشه که خودتون قضاوت کنید تو عکس زیر
حالا تا چند سال راحتم برای واکسن
راستی عسل عمه هم در تاریخ 11 تیر به دنیا اومد الهی عمه به فدای تو که همش دلتنگتم خوشگلمیه نی نیه خوشگل و ناز که اسمش محمدصدراست...پسر گلم باید قول بدی که همیشه مواظب داداشی باشی خببه محمدامین میگم این کیه میگه (نینیه دایی) ای جونم پسر مهربونم
این هم عکس عشق عمه با اخم:
و دیگه اینکه این روزها بیشتر دعوتیم برای افطار خیلی میچسبه افطاری کردن در کنار خانواده و اقوام
منم میخوام دعوت کنم ببینم کی میشه اون وقته بیاد
راستش این روزا سرم شلوغه وقت نمیکنم ازش عکس بندازم همین چندتاست...
محمدامین عشق ماشین بازی...
پسری محصور در تخت
و آخری
با عکسای جدید و بیشتر برمیگردم