20 ماهگی محمدامین
سلام دوست جونیای منو محمدامین...
حال و احوال خوبه؟خب خدارو شکر
ما هم خوبیم شکر خدا...
شهریور هم اومد و داریم به روزهای اخر فصل تابستون نزدیک میشیم
خیلی زود میگذرهبا کمال ناباوری نیمه اول سال رو داریم به پایان میرسونیماین روزا اصلا نمیفهمم کی صبح میشه کی شب میادانقد که درگیر بچه داریم.
خیلی شرایط سخت شدهمحمدامین به طرز وحشتناکی شیطون شده
اصلا یک جا بند نمیشه...انقد که از بالاها کشیدمش پایین دست درد گرفتم
خیلی وروجک شده اصلا به حرف گوش نمیده...چند وقتیه به خاطر شیطونیاش خیلی جایی نرفتیم.مسافرت هامون رو که بهمون پیشنهاد میدن رد میکنیم چون اصلا نه تو ماشین بند میشه نه بیرون ماشین
تو ماشین که میشینیمااا مثلا میخوایم بریم یه جای نزدیک،انقد وول میخوره و از درو دیوار ماشین بالا میره که من جای اون خسته میشم والا
بگذریم این روزا که تابستونه و هوا هم گرمه سعی میکنیم پسری رو زیاد پارک ببریم تا فصل سرما نیومده باید استفاده کافی رو ببریم...
پاتوق محمدامین شهربازی سرپوشیده پروماست
خیلی خوبه حداقل برای سن محمدامین بازیهای کم خطر زیاد داره...اینجا چندروز پیشه که برده بودیمش:
خیلی شاد بود همش دستش رو ول میکرد و دوست داشت خودش بدو بدو کنه
ای جون دلم حس استقلال داره بچم...الهی مادر به فدای او قد و بالات
اینجا داره فکر میکنه که بازیه بعدی چی باشه
و این یکی
یه روز همین طوری عشقی برای اهل خونه کیک پختم و پسری کلی استقبال کرد
یه شب دعوت بودیم تولد خونه عمم تولد پنج سالگیه پارسا جون پسر عمه من بود...اینجا اماده شده برای تولد منتظر کفشامون رو بپوشیم
و اینجا تا رسیدیم رفت نشست تو ماشین پارسا همونجا جا خوش کرده بود کلی لذت برد بچم
خیلی علاقه من شده به نقاشی...منم رفتم براش لوازش اولیه نقاشی رو خریدم و این طوری هر روز نقاشی میکشیم با هم...
و اینجا بعد اتمام نقاشی داره مدادرنگی هاش رو جمع میکنه عشقم
خیلی بامزه حرف میزنه...علاوه بر کلمات گذشته،به جاروبرقی میگه جاروددی...صدای اکثر حیوونا رو بلده،مثل اسب هاپو گربه جوجه ببیی...
وقتی گلاب به روتون جاش رو کثیف میکنه بدو بدو میره جلو در دستشویی میگه ماما عوضیا میگه ماما جیش
به خاله قدیما میگفت آله ولی الان میگه آلا...
کلا هر چی میگیم تکرار میکنه...
پنجشنبه هفته پیش رفته بودیم شهرستان، خونه باغ بابایی.خیلی خوش گذشت مخصوصا به وروجک خان...طفلی هی راه میرفت فضای باز دیده بود بچماین ها عکسای اون روزه که تو حیاط ازش انداختم...
الهی به قربون اون خنده هات برم که یه دنیا برام ارزش داره عسلکم
پسرم انبه دوست داره و خیلی خوشش میاد اینجوری بزارم جلوش و خودش با قاشق بخوره...
نوش جونت عشقم
قربون او انگشت خوشگلت بشم من
دوستای گلم تا پست بعدی خدا نگه دار