22 ماهگی محمدامین
سلام به دوستای خوب منو محمدامین...
ما اومدیم با پست 22 ماهگی
اول از هر چیز فرا رسیدن ماه محرم رو با تاخیر بهتون تسلیت میگم انشاالله عزاداریهاتون مورد قبول واقع بشه....
ما هم طبق روال هر سال این ده شب رو رفتیم عزاداری با این فرق که امسال نی نی بزرگ شده بود هم خیلی میفهمید و درک میکرد هم اینکه خیلی شیطونی میکرد..
اصلا نمینشست تا میرسیدیم بلند میشد راه میرفت منم دنبالشولی بعضی بچه ها رو میدیدی قشنگ میشستن بغل ماماناشون تکون نمیخوردن
این عکسای عشق کوچولوی خودم تو عزاداری امام حسین(ع):
اینجا هم که وسط روضه لالا
براتون بگم از این روزا...
پسر گلم 22 ماهه شده...قشنگ میشه احساس کرد که بزرگ شده...
حرفامون رو کامل متوجه میشه فقط نمیتونه کامل حرف بزنه ای جون دلم کوچولوی دوست داشتنیم
کمتر از دو ماه دیگه تولد 2 سالگیه عشقولمونه...یه برنامه هایی ریختم برای تولدش ببینیم تا اون موقع چی پیش میاد
باورم نمیشه پسرم داره 2 ساله میشه2 سال گذشت مثل برق و باد...خدایا خودت کمک کن از این روزها نهایت استفادرو ببرم تا بعدا پشیمون و دلتنگ نشممیترسم دلم برای این سن محمدامین تنگ بشه
خیلی بانمک و شیرین زبون شدهانقد از دستش دندونامو بهم فشار دادم دندونام درد میکنهاخه نمیدونید که چه لذتی داره کوچولوتون باهاتون حرف بزنه...مثلا پام میخوره به لبه میز میگم آخ سریع میاد بغلم میکنه بوسم میکنه بهم میگه چی شد؟؟؟به خوردنی علاقه زیاد داره مخصوصا میوه که میاد بهم میگه ماما بیویبیوی یعنی میوههمچنان عاشق اب بازی و حمومه...از حموم که میاد بیرون تا موقع ای که به بدنش کرم و روغن بدن میزنم ساکت و اروم دراز میکشه و گاهی خوابش میبره ای جون دلمهنوزم خیلی شیطونهشیطونی از نوع خطرناک همش اون بالاها سیر میکنه خودتون نگاه کنید:
اینا همه یه نمونه کوچک بود از شیطونیاش وگرنه وقت نمیکنم از همش عکس بگیرم
اسم همه اعضای خانواده رو میدونه و میگه...با اطرافیان رابطه فوق العاده گرم و صمیمی داره پسرم...خب مگه چیه پسرم اجتماعیه خب
راستی 21 مهر تولدم بود که شب تولدم دقیقا شب عید غدیر بود که خیلی چسبید و یه تولد کوچولو خونه مامانی اینا گرفتیم و حسابی خوش به حالم شد
اینا چندتا از عکسای اون شبه که پسری حسابی شمع فوت کرد و شیطونی کرد:
و پسری که شیطونی کرده و با پا رفته تو کیک مامانی
خلاصه از اونجایی که پسری عاشق کیک و شمع فوت کردنه دو روز بعدش براش کیک درست کردم و دوباره کلی شمع فوت کرد عسل خان:
ایشالله تولد خودت پسر نازم برات بترکونیم
اینجا اماده شده بربم دردر...کلا این روزا یه پامون خونست یه پامون بیرون
نمونه ای از خرابکاریش
به به اقا پسرم رفته حموم تمیز شده عزیز شده
غذای مورد علاقه پسری خوراک ماهیچه با کته نرم و مخصوص به به
و در اخر محمدامین در حال تماشای بیبی انیشتین الهی فدای اون دقتت شم من مادر
دوستای خوبم ببخشید قاطی پاتی نوشتم نصفه شبه خوابم میومد
فعلا خداحافظ