محمدامینمحمدامین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

عشقول زندگیمون

اخ جون سیسمونی

1391/8/10 2:09
264 بازدید
اشتراک گذاری

سلام،سلام،صدتا سلام...

امروز یکی از بهترین روزای زندگیم بود میپرسید چرا؟خب معلومه دیگه امروز با مامان جونمو،آجی جونمو،زن داداش جونمو، داداش جونمو،همسر عزیز و مهربونم سیسمونیه نی نی گولو رو چیدیم البته بابا جونم هم شب به ما ملحق شد... خلاصه که خیلی روز خوبی بود...راستش نمیدونم این چه حسیه نمیدونم بقیه هم دچار این حس میشن یا نه؟یه جور حس خوشحالی همراه با یه حس غریبی...خنده داره نه؟

امروز خیلی خوشحال بودم خیلی ولی حس دلتنگی داشتم نمیدونم چرا؟بغض کرده بودم آخه وقتی به این فکر میکنم که نی نی گولوم دیگه یواش یواش داره از وجودم جدا میشه خب دلم برای این روزا تنگ میشه فداش بشه مادر که نیومده دلم براش پر میزنه...

مامیم بهم میگه دختری این که ناراحتی نداره به این فکر کن که بهش شیر میدی به این که بهش غذا بدی به این که تو بغلت میخوابونیش وفتی به اون روزای خوش فکر کنی دیگه ناراحت نیستی...خب مامانم راست میگه واقعا هم لذت داره این کارا...نی نی 2 ماه دیگه پا به این دنیا میذاره من تا جایی که تونستم براش از این دنیا خوب گفتم امیدوارم وقتی دنیا اومد دیدگاهش عوض نشه...بگذریم راستی امشب شب میلاد امام هادی هم بود چه روز مبارکی وسایل نی نی رو چیدیم...من از پدر ومادر گلم تشکر میکنم به خاطر این همه زحمتی که کشیدن دستانشون رو بوسه بارون میکنم هزاران بار و اینکه از غروب تا حالا چند دفعه با همسری اتاق نی نی رو دیدیم اومدیم بیرون آخه خیلی همه چیز کوچولو و نمکی هستش آدم از دیدنشون سیر نمیشه...!!!

همش حس میکردیم تو اتاق یه فرشته پا گذاشتیم البته نی نییا واقعا فرشتنالان عکس از اتاقش نگرفتم هر وقت عکس گرفتم تو پست بعدی میذارم...خدایا مثل همیشه با ما باش...خدایا شکرت بابت همه ی نعمتهایی که بهمون دادی 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)