6 ماهگی نینی محمدامین
سلام دوستان
میدونم غیبتمون طولانی شده به خاطر اینکه محمدامین مریضه،سرما خورده شدید گلوش چرک کرده و تب میکنه کار منم شده این روزا شب بیداری برای نینی...
خیلی سخته خودمم از خستگی مریض شدم
خب بگذریم بریم سر توضیحات...
محمدامین ما 11 تیر 6 ماگی رو تموم کرد و وارد 7 ماهگی شد.
پسر نازم رو همون 11 تیر بردیم بهداشت برای واکسن...چی بگم از واکسن 6 ماهگیخیلی اذیت شدیم هم وقتی واکسن زد خیلی گریه کرد هم اینکه بعدش کلی تب کرد و اصلا استامینوفن رو تحمل نمیکنه و فوری بالا میاره و به خاطر همین هم یکسره تب داشت و هیچی نمیخورد...
تازه منم اون روز پهلو درد شدید داشتم و خونه مامانمینا بودیم مخمدامین موند پیش اونا و ما رفتیم دکتر که ازمایش خون برام نوشت و بگذریم...
همون روز با اینکه خیلی اذیت شدیم من یه کیک درست کردم و با مامانمینا نوش جان کردیم به مناسبت 6 ماهگیه نینی....
اینم عکسای اون روزه که پسرم اصلا حال نداشت
میبینید فقط گریه میکرد
فدات شم مامی بالاخره یه لبخند زد عشقم
که یه دفه دیدیم خوابید میبینید چه مظلومه پسرکم
راستی وزن عشقم تو 6 ماهگی 8/200 بود و قدش 68...
و اینکه 5 تیر عروسیه پسرعمم بود که رفتیم و خوش گذشت پسرم هم خوشحال بود و اصلا اذیت نکرد البته اولش از سر و صدا ترسید ولی خیلی زود عادت کرد...سر شام هم خوابید و مامانی راحت غذاش رو خورد...
اینم عکسای اون روزه عروسیه
اینجا سر شام که خوابیده نینی
و اینجا که با ماشین عروس عکس گرفته
خلاصه این از مهمونیها....
یه کم از عشقم بگم...
اول اینکه 9 تیر 92 برای اولین بار انگشت پای مبارکش رو خورد اینم شکار عکسش
و اینکه لثه هاش میخارن ولی ار دندون خبری نیست....
چند ثانیه ای بدون کمک میشینه ولی هنوز نتونسته به مدت طولانی تنها بشینه...
به من و باباش فوق العاده وابسته است و بغل کسی نمیره از تو بغلمون...
الان سوپ هم بهش میدم البته خیلی میکس میکنم و شباهتی به سوپ نداره...
وقتی میخواد بخوابه فقط به پهلو میخوابه یعنی وقتی نصفه شب نق نق میکنه میفهمیم که طاق باز شده و وقتی به پهلوش میکنیم دوباره میخوابه...
راستی شیر خشک هم بهش نان 2 میدیم...
سرلاک هم خیلی دوست داره خیلی....
حموم رو هم خیلی دوست داره اگه هی نق نق کنه ببریمش حموم فوری ساکت میشه و زول میزنه به اب.
حالا چند عکس از عشقولم....
و عکسی بابایی عاشقش شده اینه:
خداحافظ...